معجزه

معجزه

معجزه در بن بست اتفاق می افتد
معجزه

معجزه

معجزه در بن بست اتفاق می افتد

کافه دیالوگ 5 فروردین 99

هر آدمی شاید در عمرش فقط یک بار می تواند کسی را به تمامی دوست بدارد. تمامش را،
حتی تیرگی های روحش را بپرستد. خدا بسازد از آدمی که می داند آسمانی نیست. نگاهش کند و دلش ضعف برود و بی آن که داشتن یا نداشتن آغوشش چندان مهم باشد، از حال خوب او به آرامش برسد. محو شود، پنهان شود، گم شود در زوایای تنِ او حتی اگر به نگاهی از دور قناعت کند. دل خوش کند حتی به بوسه های ناممکن قبل از خواب، به عکسی روی گوشی موبایلی. هر کسی شاید فقط یک بار، با یک آدم، پرنده می شود. 

[حمید سلیمی]

اما امیدواری 
هیچ گاه از جیب 
چپ پیراهنمان کم نشد!

[ ناظم حکمت ]

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را دریافته‌ام
با لبانت برای همه 
لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستانِ من آشناست ...

[احمد شاملو]

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.